در ردهبندي معماهايي كه فكر بشر را به خود مشغولداشته، بايد ابتدا اسرار مربوط به وجود روح و حيات پسازمرگ، و سپس رمز مربوط به شكل كيهان را نام برد، كه حل آن براي دانشمندان بسيار مشكل بودهاست.
‹ابراهيم ويكتوري ـ كيهانشناس›
در سال 2000 بالوني تحقيقاتي بهنام « بومرنگ » به فضا پرتابشد و برخي كيهانشناسان به تحليل نتايج بهدستآمده از دستاوردهاي آن پرداختند كه نوع برداشت آنان از آن دستاوردها با هدفمندي آفرينش همخواني نداشت.
در اين مقاله برآن شديم تا سير دگرگوني يك نظريه كيهانشناسي را از دهههاي اخير تاكنون بهاختصار مورد بررسي قرارداده، در پايان، ديدگاه قرآنكريم را در اين زمينه يعني پايانداربودن كيهان بياوريم؛ باشد كه اين كتاب آسماني در روشنشدن گوشههاي تاريك دانش كيهانشناسي كارايي خود را نشاندهد، و شيفتگان قرآن را ايمان بيفزايد.
نخست ديدگاه بزرگانديشمندكيهانشناس ديروز، « اينشتاين » و سپس سخن و ديدگاه بزرگانديشمند كيهانشناس امروز، «هاوكينگ»(كه ديدگاه هردو به ديدگاه قرآن كريم بسيارنزديك است،) را بهگونهاي كوتاه از كتاب «تاريخچه زمان»(ص 58 ـ 66) نقلميكنيم. پساز آن، نظر يك گروه بينالمللي فيزيك كيهاني را پيرامون بالن تحقيقاتي يادشده به نقل از مجله علمي «نيچر» مورخ آوريل 2000 آورده، سپس ديدگاه قرآن كريم پيرامون شكل حلزوني و تابداربودن كيهان را ميآوريم.
وي در سال1915 پيشنهادي انقلابي عرضهكرد مشعربراينكه نيروي گرانش، پيامدي از اين واقعيت است كه فضا ـ زمان آن گونه كه قبلا فرض ميشدهاست، مسطح و تخت نيست، بلكه درنتيجه توزيع جرم و انرژي در آن، خميده و پيچوتابدار است. (تاريخچة زمان، هاوكينگ، ص46 نشر كيهان )
اين اكتشاف كه مجموعهكيهاني درحال انبساط است، يكي از انقلابهاي عقلاني و معنوي بزرگ قرن بيستم بود. با يك پسنگري، ديگر چندان تعجبي نخواهد داشت كه چرا قبلا كسي دراين باره نينديشيدهبود… (قرآن كريم ياداوري كردهبود ولي ما به مانند بسياري موارد ديگر بدان توجه نكرده و پيرامون آن نينديشيدهبوديم ـ نگارنده.) آن ايام(دوران زندگي نيوتن) عقيده به جهاني ايستا آنچنان قوي بود كه انجام چنين پيشگويي را مصرانه به سدة بيستم احالهكرد. حتي هنگامي كه اينشتاين نظريه نسبيتعام را در سال 1915 فرمولبنديكرد، آنقدر به ايستابودن جهان بزرگ اطمينان داشت كه براي امكان آن، با واردكردن مقدار ثابتي در معادلات خود بهنام ثابت كيهاني، نظريه خود را اصلاحكرد… در حاليكه اينشتاين و ديگر فيزيكدانان بهدنبال يافتن راههايي براي رهايي از پيشگويي نظريه نسبيتعام دررابطه با بزرگجهاني ناايستا بود، تنها يك نفر به حفظ ارزش اعتباري آن نطريه تمايل و رضايت داشت و او «الكساندر فريدمان » فيزيكدان و رياضيدان روسي بود…
فريدمان فقط كاشف يك مدل(براي انبساط كيهان) بود، ولي درحقيقت سه مدل مختلف وجوددارد:
در نوع اول كه فريدمان آن را كشفكرد، مجموعه كيهاني با كندي مقيدي در حال انبساط است، بهقسمي كه نيروي جاذبه بين كهكشانهاي مختلف، سببميشود كه اين انبساط رفتهرفته كندشده، وسرانجام متوقفشود و سپس كهكشانها بهسوي يكديگر آغاز حركتكرده و جهان هستي « بسته » شود.
در نوع دوم مجموعهكيهاني آنچنان سريع انبساط مييابد كه جاذبه گرانشي هرگز نميتواند آن را متوقف سازد و فقط سرعت آن را كمي كاهشميدهد.
در نوع سوم سرعت انبساط مجموعهكيهاني فقط به اندازهاي است كه براي جلوگيري از درهمفرونشيني مجدد آن كافياست. در اين حالت انبساط از صفر آغاز گشته و تا ابد افزايش مييابد.
در مدل نوع اول كه در آن كيهان نخست منبسط و دوباره منقبضميشود، فضا همچون زمين در روي خودش خمشدهاست. بنابراين از نظر وسعت و اندازه « متناهي » است.
در مدل نوع دوم كه در آن گسترش كيهان تا ابد ادامهمييابد، فضا به طريق ديگري خميدهميشود. يعني شبيه يك زين اسب. بنابراين در اين حالت فضا « نامتناهي» است.
در مدل نوع سوم كه در آن نرخ انبساط روندي بحراني دارد، فضا تخت و مسطح و بازهم «نامتناهي» است.
پس كداميك از اين مدلها شارح كيهان ماست؟
براي پاسخگويي به اين پرسش بايد نرخ كنوني انبساط كيهان و ميانگين چگالي فعلي آن را بدانيم… نرخ كنوني انبساط كيهان را ميتوانيم با اندازهگيري سرعت كهكشانهايي كه از ما دورميشوند تعيينكنيم. ولي اين اندازهگيري چندان هم ساده نيست و از آن مشكلتر تعيين ميانگين چگالي است.
اگر جرمهاي تمام ستارگان كهكشانها را باهم جمعكنيم، از يكصدم مقداري كه براي متوقفكردن انبساط كيهان لازم است، كمتر خواهدشد. بااينحال، تمام كهكشانها بايد محتوي مقدار عظيمي «مادةتيره» باشند كه ما مستقيما قادر به ديدن آنها نيستيم ولي بهسبب تاثيري كه جاذبه گرانشي اين ماده در مدارهاي ستارگان كهكشانها دارد، چنين چيزي بايد وجودداشتهباشد… وقتي همه اين مادههاي تيره را باهم جمعبزنيم، تازه فقط يكدهم مقدار لازم براي متوقفشدن انبساط كيهان را بهدستخواهيمآورد. بااين وجود، مانميتوانيم امكان وجود شكل ديگري ازماده را كه تقريبا بهطور يكنواخت در سراسر عالم پخششده و ما تاكنون نتوانستهايم آن را شناساييكنيم، كناربگذاريم. يعني مادهاي كه هنوز ميتواند ميانگين چگالي مجموعهكيهاني را تا حد مقدار بحراني لازم براي جلوگيري از انبساط بالاببرد.
پساز اندازهگيري « تابشزمينةريزموجي» توسط بالن تحقيقاتي « بومرنگ » كه در ماوراي جو و در بالاي قطب جنوب رهاشدهبود، اكنون تصور ما از شكل كيهان كاملا تغييريافتهاست. زيرا تابش اندازهگيريشده پيشاز آنكه به زمين برسد، از مناطق بسيارگستردهاي از كيهان عبوركردهست. اگر فضاي كيهاني خميدهبود، تصوير اين تابش واضح نبود.
اين نظر از سوي كارشناسان فيزيك كيهاني بهسرپرستي «پائولو د برنارديس» از دانشگاه «لاساپينزا» رم اعلامشدهاست. اظهار اين نظر در محافل علمي جهان سروصدايي برپا كرد؛ (زيرا مخالف نظر اينشتاين است كه تاكنون در مسائل كيهانشناسي لحاظشدهاست.) از جمله در كشورمان منجر به نوشتن مقالهاي تحت عنوان «دنياي تخت و تابدار» در روزنامه همشهري مورخ 28/10/79 گرديد؛ و متأسفانه كمتركسي متوجهشد كه پذيرش اين نظر به چه معنايياست. تختبودن كيهان به معناي گسترش يكنواخت و بيپايان آن و درنتيجه نامتناهيبودن و بهپوچيگراييدن آن است.
انسان بايد افزاري از يقين در دست داشتهباشد تا او را به يافتن قوانيني كه باقيماندة مناسبات عيني جهان فيزيك را توضيحميدهند، در كمترين زمان ياريرساند. در اين عصر، آن افزار، قرآن كريم است؛ زيرا در مواردي كه نظريههاي كهنة فيزيك با قرآن مباينت داشت، پس از قرنها مشخصشد كه حق با قرآن كريم بودهاست. بنابراين، از اين پس ميتوانيم با تدبر در آيات قرآن كريم، آن را افزار و معيار سنجش و شناخت ديگر قوانين ناشناختة فيزيك قراردهيم.
از نظر قرآن كريم جهان پيدا پاياني دارد و پايانيافتنش نيز به همان صورتي است كه خداوند آن را آفريدهاست. يعني شيوه همان است ولي به صورت عكس عمل ميشود. شيوهاي را كه قرآن كريم در اين مورد ضمن آوردن مثالي بيانكرده، هنوز به ذهن هيچ دانشمندي نيامده و قدرت علمي و تخيلي آنان تاكنون به اين قله رفيع نرسيدهاست.
قرآنكريم درمورد پايان جهان و آغاز جهاني ديگر ميفرمايد:
يوم نطويالسماءكطيّالسّجلّللكتبكمابدأنااولخلق نعيده وعداًعليناانا كنا فاعلين(انبياء:104)
ترجمه: روزي(زماني) كه ميپيچانيم(درمينورديم) آسمان(كيهان) را چون پيچاندن طومار نامهها. همچنانكه شروعكرديم آفرينش اوليه را، برميگردانيم آن را. وعدهاياست كه اجراي آن بر ماست و ما آن وعده را بهانجام خواهيمرساند.
ترجمة انگليسي:
On the day when We will roll up heaven like the rolling up of the scroll for writings; as We originated the first creation, (so) We shall reverse it; a promise (binding on us); surely We will bring it about.
نكتههاي جالبتوجه در اين آيه:
1- ترسيم شكل آفرينش و گسترش كيهان.
2- پاياندادن به جهان پيدا، به شيوة عكس آفرينش آن.
3- تأكيد بر اينكه گسترش كيهان ابدي نيست و يقيناً خداوند آن را پايانخواهدداد.
همة ما يك برگ كاغذ لولهشده را ديدهايم. اگر به داخل اين لولهكاغذي كه تاحدممكن پيچانده و سپس رهاشدهباشد بنگريم، چه شكلوحالتي را مشاهدهميكنيم؟
پاسخ: «شكلي حلزوني»
اگر بخواهيم اين كاغذ را مجدداً جمعكنيم، چه كاري را بايد انجامدهيم؟
پاسخ : لايههاي مركزي آن را منقبض و فشردهميكنيم و ميپيچانيم. در نتيجه، لايههاي فوقاني نيز از انقباض و فشردگي لايههاي مركزي تبعيتكرده و روي يكديگر جمع و هموار ميشوند.
شكل حلزوني، شكلي است كه قرآنكريم با مثال «كطيالسجلللكتب» يعني پيچاندن طومارها(نامههاي قديمي) شكل آفرينش كيهان و نيز روش برچيدن جهان پيدا را براي همگان از يك كودك دبستاني تا يك دانشمند كيهانشناس مشخصكردهاست.
تعداد لايههاي اين حلزون نيز باتوجهبه آيههاي زير، هفت لايه است:
نوح: 15ـ الم تر كيف خلقالله سبع سموات طباقا
ملك: 3ـ الذيخلق سبع سموات طباقاً ماتري في خلقالرحمن من تفاوت فارجعالبصر هل تري من فطور
مؤمنون: 17ـ ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق
نبأ: 12ـ و بنينا فوقكم سبعاً شداداً
هر يك از اين آيات، يكي از ويژگيهاي آسمانهاي هفتگانه يا لايههاي حلزون كيهاني را بازگوميكند:
در آية اول خداوند بر چگونگي آفرينش كيهان در هفت لايه تأكيد، و كيهانشناسان را بر آگاهييافتن از «سازمان كيهان» فراخواندهاست.
آية دوم بر همگني، يكپارچگي، پيوستگي و خللناپذيري هفت لاية كيهان تأكيد دارد.
ق: 6 ـ افلم ينظروا اليالسّماء فوقهم كيف بنيناها و زيّنّاها ومالها من فروج
اين آيه بدون ذكر هفتلايهبودن كيهان، پيامهاي دو آية بالا را يكجا دربردارد.
آية سوم نيز نشان ميدهد كه هريك از لايهها يك ‹راه› به حساب ميآيند؛ و چون ما در لاية آخر حلزون كيهاني قرارگرفتهايم، واژة ‹فوقكم› بسيار بهجا و شايسته بهكاررفتهاست.
آية چهارم گوياي اين واقعيت است كه اين هفت لايه سخت هستند؛ و با اينكه رويهم قرارگرفتهاند، با يكديگر درنميآميزند.
همة اين آيات درست؛ ولي يك آيه و تنها يك آية سهواژهاي كه با سوگند همراه است، يك دنيا مطلب با خود دارد؛ كه حتي براي مخالفين، جاي هيچ شك و شبههاي را باقي نميگذارد كه شكل كيهان حلزوني است. گويا بيشتر شگفتيهاي قرآن در آياتي نهفتهاست كه سهواژهاي است و بيشتر با سوگند شروعميشود:
والسماء ذاتالحبك(ذاريات: 7) سوگند به كيهان داراي راهها. (ولي چهجور راهي؟)
1. ‹حبك› جمع ‹حباك› است.
2. حباك: الحظيره تكون بقصبات تعرض ثم تشد.
3. الحظيره: جايي كه احاطهشدهباشد، دهليز، تنگنا، راه تنگ و دراز
4. قصب: هر استخوان لولهمانند، دراز و توخالي، هر استخوان مغزدار، مري و ناي و نايژهها
5. تعرض ثم تشد: گشاد و گسترده و سپس سخت و محكم ميگردد.
خلاصة كلام: راه تنگ و درازي كه از تونلهايي تشكيلشده كه(هرچه در آن پيش ميرويم) گشاد و گسترده، سپس(ديوارههاي) آن سخت و محكم ميشوند.
ـ حبكه: چيزي مانند لواشك لولهشده
ـ حبيكه: چينوشكن آب
ـ حبكالحبل: پيچوتاب داد ريسمان را.
اگر به تمام معناهايي كه براي ‹حباك› و واژههاي همخانوادة آن آمده توجهكنيم، درمييابيم كه چه نوع راهي منظور خداوند بودهاست كه واژة ‹حبك› را بهكاربرده و از بهكارگيري واژههاي سادة زيادي كه همه، معنا و مفهوم ‹راه› را ميرسانند خودداري كردهاست.
آيا به نظرنميرسد اين واژه همة ويژگيهايي را كه لاك يك حلزون داراست، به ذهن ما ميآورد؟ آيا ديوارههاي لاك حلزون، فضاي بستهاي را ايجاد نميكند؟ آيا اين لاك ميانتهي نيست؟ آيا فضاي تهي آن با چيزهايي نميتواند پرشود؟ آيا شكل لولهاي و تونلي ندارد؟ آيا هرلايهاي كه درستميشود، گستردهتر نميشود؟ آيا ديوارة اين لاك سخت و محكم نيست؟ آيا اين لاك با پيچوتاب خوردن شكلنگرفتهاست؟
برخي ترجمهها از قرآن كريم، ‹حبك› را راههاي ‹تو در تو› و ‹توبرتو› معناكردهاند كه يكي از ويژگيهاي مهم حلزون نيز همين است.
بنابرآنچه كه در بالا اشارهشد، براي تجسم شكل كيهان در ذهن خويش، لاك يك حلزون طبيعي كه داراي هفت لايه باشد را درنظرآوريد و ويژگيهاي«جسم داراي شكل حلزوني» را كه از اين پس به اختصار «حلزون» ناميدهميشود، بهشرحزير مورد مطالعه قراردهيد:
1. نيروي گرانش حلزون در هسته يا مركز آن نهفتهاست.
2. هستة حلزون نميتواند خودبهخود ايجادشدهباشد، زيرا نيازمند نيروي محركه اوليه است.
3. هرحلزوني از مركز رشدكرده و منبسطشدهاست.
4. هرچه لايههاي حلزون از مركز دورترميشوند، قدرت گريزازمركز و انبساط بيشتري پيداميكنند.
5. انبساط حلزون تابع قانون خاصياست. درنتيجه روند گسترش كاملاً منظماست.
6. يكي از ويژگيهاي مهم جسم داراي شكل حلزوني اين است كه امواج گوناگون از جمله صدا را بهتر منتقلميكند. به همين دليل تمام وسايلي كه صدا را منتقل مي كنند، مانند بخش حلزوني گوش انسان و برخيديگر از جانداران، شيپور و ترومپت، شكل حلزوني دارند. در دنياي امروز نيز انواع گيرندهها و فرستندههاي امواج ديداري و شنيداري بوقيشكل، يعني تاحدممكن داراي شكل حلزوني هستند.
خداوند كريم براي پاسخگويي به دانشمنداني كه معتقد به نبود ماده كافي در عالم هستي و درنتيجه تختبودن كيهان هستند نيز، پيشبيني لازم را كرده و در پاسخي دندانشكن ميفرمايد خداوند را دستكمگرفتهاند و بهدنبال نيروي ديگري هستند. حال آنكه روزي كه قيامت فرارسد، تمام كهكشانها در مشت اوست و آسمانها با دستش درهمپيچيدهميشوند:
و ماقدروالله حق قدره والارض جميعا قبضته يومالقيامه والسموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عمايشركون(سوره زمر آيه 67)
ترجمه: ارزيابي نادرستي از خداوند دارند. روز قيامت تمام كهكشانها در مشت(دست تواناي) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ويژه و بيميانجي خداوندگاري) درهمپيچيدهميشوند. پاكومنزهاست خداوند، از آنچه كه شركميورزند(و بهدنبال نيروي ديگري هستند).
شايد اگر هسته حلزون به نيروي خاصي متصل نبود، نيروي گريزازمركز لايهها تاآنجا بهراهخودادامهميداد كه نيروي گرانشي موجود در هسته بهكلي تحليلرفته و اين شكل تابدار به شكلي تخت تبديلميگرديد، ولي از آنجا كه در آية بالا آشكارا و بهروشني آمدهاست كه قبضة حركت و پيچش كيهان در دست تواناي «او»ست و «او» بر ايستاندن آن تواناست؛ پس، ايستاندن و معكوسكردن روند گسترش كيهان، حتمي است.
نكته قابلتوجه در اين آيه آناستكه خداوند در اينجا نيز بر شيوه برچيدن كيهان، دوباره تأكيدكرده، و وجود قدرت(نيرويكافي) و روش اعمال قدرت(درهمپيچاندن) را باز هم تذكرميدهد و پاسخ قاطعي به كساني ميدهد كه بهدنبال شريكي براي خداوند و نيروي ديگري هستند.
مثالي براي فهم مطلب: چندينسالپيش نوعي اسباببازي و سرگرمي براي بچهها وجودداشت كه اكنون كمتر يافت ميشود. اين وسيله، كاغذي دولايه بود با عرض تقريبي سه سانتيمتر و طول تقريبي بيست سانتيمتر كه بهصورت حلزوني تابخوردهبود. يك لوله كوچك هم براي دميدن در انتهاي حلزون كاغذي قرارداشت. هنگامي كه كودك توي لوله كوچك ميدميد، و نيروي حاصل از دميدن، حلزون را بازميكرد، كاغذ تقريباً تختميشد و هنگامي كه نيروي دميدن تمامميشد، نيروي گرانشي موجود كه حاصل تابداركردن اوليه كاغذ بود، كاغذ را دوباره به صورت حلزوني(تابدار) درميآورد.
آوردن اين مثال، گذشته از معرفي سادة مفهوم كيهان تخت و تابدار، مقدمهاي بود براي پردهبرداري(تفسير) از آيه 68 سوره زُمر كه بهدنبال آيه يادشده آمدهاست:
و نفخ فيالصور فصعق من فيالسموات و من فيالارض الا من شاءالله
ترجمه: در صور دميدهشود پس هركه در آسمانها و هركس در زمين است، مگر آنكه را كه خدا خواهد، بيهوش شود.
بهجاي «صور» مثال را درنظرآوريد. قديميها براي تفهيم« صوراسرافيل» به بچهها از مثال بوق و شاخ چهارپايان، استفادهميكردند كه ميدانيم هردو، شكل حلزوني دارند. و همانگونه كه پيشتر آمد، در دنياي امروز نيز انواع گيرندهها و فرستندههاي امواج صوتي و حتي تصويري، بوقيشكل، يعني تاحدممكن حلزونيشكلاند.
كيهانشناسان ايتاليايي با اندازهگيري تابش پسزمينة ريزموجي يك نتيجة انحرافي گرفتند؛ در صورتي كه كاشفين اين تابش چنددههپيش، با گيرندة عظيم و بوقيشكل خود اين تابش را كه اركان كيهان را پركردهاست، كشف، و جايزة نوبل را ازآنخودكردند. يعني اينكه:
1. اگر گيرندة آنان بوقيشكل نبود، آنان نميتوانستند به اين كشف نائلآيند.(با توجه به اينكه بوق، حلزوني ناقص است.)
2. اگر كيهان حلزونيشكل نبود، نميتوانست امواج صوتي اين تابش را از لحظة مهبانگ تا پايان كارش، در خود نگهدارد.
الف ـ چند سال پيش از اينكه ‹ادوين هابل› گسترش جهان هستي را كشفكند، فيزيكدان و رياضيدان روسي ‹الكساندر فريدمن› در سال 1922 به دو نظرية خيلي سادة زير رسيدهبود:
ـ جهات مختلف جهان هستي، يكسان بوده و به هر سو نگاهشود، مشابه هستند.
ـ از هر نقطهاي كه نگريستهشود، تشابه جهات جهان هستي صادق است.
ب ـ در سال 1965دو فيريكدان آمريكايي، ‹پنزياس› و ‹ويلسون› در مورد صداهايي كه از فضاهاي دوردست ميرسد، نشاندادند كه اين امواج پيش از آنكه به ما برسد از بخشهاي عمدة جهان هستي ميگذرد؛ علاوه بر اين، امواج در تمام جهات مختلف، مشابه و يكسان هستند. بنابراين، اين دو دانشمند آمريكايي نتيجهگرفتند كه جهان هستي در اندازههاي بزرگ يكسان و مشابه است. (برگرفته از كتاب مادّه انرژي و جهان هستي ـ صص 249و250 ـ دكتر منوچهر بهرون)
ج ـ در ميان شكلهاي هندسي هيچ شكلي كه جهات مختلف آن يكسان، متناسب و متشابه(ISOTROPIC) باشد، و از هربخش كه به آن نگريستهشود، مشابه ديگربخشها باشد، بهتر از شكل حلزوني پيدانميشود. پس شكل جهان هستي(جايگاه) حلزوني است.
قرآن كريم در مورد وجود نظم يكنواخت و همانندي در تمام هفت لاية كيهان ميفرمايد:
الذي خلق سبع سموات طباقاً ماتري في خلقالرحمن من تفاوت فارجعالبصر هل تري من فطورثم ارجعالبصر كرّتينينقلباليك البصرخاسئاً و هو حسير(ملك: 3و4)
ترجمه: آنكه آفريد هفت آسمان را رويهم. نميبيني در آفرينش ‹آفرينندة هستي›(الرحمن صفتي عام براي خداوند است؛ هنگامي كه از كل هستي سخن به ميان آورد.) تفاوتي را. پس ديدگان را برگردان؛ آيا هيچ ناهماهنگي ميبيني؟ سپس برگردان ديدگانت را دوباره. برميگردد به سوي تو ديدگانت خسته، درحاليكه بسيار درماندهشدهاست.
الف ـ به موجب نظريه نسبيت عام (كه چندبار به اثبات رسيده و آخرين بار در ماه اوت 2005 بود) «مادّه، فضاي اطراف خود را تغييرشكلميدهد و ميپيچاند». بنابراين، هرچه چگالي مادّه در يك حوزة معين بيشتر باشد، خميدگي فضا در آن حوزه بيشتر خواهد بود.
ب ـ مركز يك حلزون طبيعي داراي بيشترين جرم و بيشترين خميدگي است.
ج ـ بر اساس آموزههاي مهبانگ، و بر مبناي اثر داپلر، مركز كيهان بايد پرچگاليترين بخش كيهان؛ و در نتيجه بيشترين پيچوخم را داشتهباشد؛ و اين ويژگيها را هستة حلزون كيهاني داراست؛ پس شكل كيهان حلزوني است.
1. قطعيت بخشيدن به وجود گرانش بسنده در مركز حلزون كيهاني براي پاياندادن به ساختار جهان پيدا و معنيبخشيدن به زندگي.(تابداربودن كيهان)
2. تثبيت نظر اينشتين پيرامون خميدگي و بستهبودن كيهان و پيشگيري از نظرهاي انحرافي برخي كيهانشناسان از بررسي يافتههايشان كه هرازچندگاهي رخ نشانميدهد.
3. واقعيتبخشيدن به «ثابت كيهانشناختي اينشتين» كه تاكنون ناشناخته باقيماندهاست؛ زيرا اين ثابت، با معادلة گسترش حلزون كيهاني رابطة تنگاتنگي دارد.
4. ايجاد دگرگوني در ديدگاه كيهانشناسان پيرامون مسائل آيندة كيهانشناسي.
5. اصلاح اصل ثابت هابل: هابل ميگفت: ‹هرچه يك كهكشان از زمين دورتر باشد، با سرعت بيشتري دورميشود›. ديدگاه او ناشي از آن بود كه از شكل كيهان آگاهي نداشت، ولي اگر از آن اطلاع داشت، چنين مي گفت: «هرچه كهكشاني از مركز حلزون كيهاني دورتر باشد، با سرعت بيشتري دورميشود».
6. توجيه بيضيبودن مدار حركت سيارهها
از هنگامي كه كپرنيك كشفكرد كه مسير حركت سيارهها بيضيشكل است، و تا آن زمان كه كپلر قانونهاي سهگانة آن را تدوينكرد، تاكنون كسي نپرسيده و شايد هم كسي پرسيده و پاسخ درستي نشنيده كه چرا چنين است و دايرهوار نيست؟ آري نيوتن ظاهراً پاسخي براي آن داشت و پاسخ او، كشف نيروي گرانش بود؛ اما نيروي گرانش ستارهها، تنها براي توجيه گردش سيارهها به دور خورشيدهايشان كارايي داشت؛ ولي توجيهي براي بيضيشكلبودن مسير سيارهها نبود؛ كسي هم پيدانشد كه به اين نقص خردهبگيرد. نيروي گرانش ستارهها بهتنهايي براي پاسخ به اين پرسش بسنده نيست، بلكه گذشته از نيروي گرانش ستاره، نيروي گرانش كانون حلزون كيهاني، و نيز شتاب گسترش كيهان نيز بايد مورد توجه قرارگيرند؛ اما چگونه؟
زمين را فرضكنيد كه به دور خورشيد ميگردد. يك نقطه مثل ‹الف› را در نظربگيريد كه زمين از آنجا زير گرانش متعارف خورشيد، حركتكردهاست. هنگامي كه زمين درحال نزديكشدن به مركز حلزون كيهاني است، بر اثر نيروي گرانش آن(با اينكه بسيار دور از آن است، با اين حال،به ميزان بسياركمي جذب آن ميشود) از مسير معمولي و دايرهوار خود منحرفميگردد و به راه كجشدة خود ادامهميدهد. تا كجا؟ تا آنجا كه گرانش خورشيد به او اجازةكار ميدهد؛ و به نقطة ‹ب› كه رسيد، ديگر نميتواند بيش از آن جلوبرود. در زبان نجوم به اين نقطة حضيض گويند. زمين از آن پس راه خود را زير تأثير گرانش خورشيد و گرانش كانون حلزون كيهاني ادامهميدهد تا به نقطة ‹ج› كه درست مقابل نقطة ‹الف› است، برسد. مسير ‹الف ـ ب› درست اندازة ‹ب ـ ج› است؛ اگر زير تأثير نيروي گرانشي ديگري نباشد.
از اين پس مسير حركت زمين باز هم روند انحرافي ميپيمايد؛ ولي اين بار نه زير تاًثير گرانش مركز حلزون كيهاني، بلكه به دليل روند گسترش كيهان.(هرچيزي كه از مركز حلزون دورميشود، نيروي گريزازمركز و شتاب گريز بيشتري مييابد.) اين روند نيز تا آنجا ادامهمييابد كه زمين ديگر نتواند از چنگ نيروي گرانش خورشيد، بيش از آن دورشود. اين نقطه را ‹د› ميناميم كه درست دربرابر نقطة ‹ب› قراردارد. در زبان نجوم به آن ‹اوج› گويند. سپس روند گردش زمين به دور خورشيد، به سوي نقطة ‹الف› ميلميكند، كه در اين صورت مسير ‹ج ـ د› درست بهمانند مسير ‹د ـ الف› است؛ اگر زير تأثير نيروي گرانشي ديگري نباشد.
بدين ترتيب است كه شكل مسير گردش زمين به دور خورشيد بهجاي دايرهايبودن، بيضيشكل ميشود. در اين روند، ‹نقطة حضيض› بهسوي مركز؛ و ‹نقطة اوج› به سوي لايههاي بالايي حلزون كيهاني است.
ـ توجيه وجود نقطههاي اوج و حضيض: ممكن است به اين پرسش نيز كسي پاسخ نگفته باشد كه چرا خورشيد يا هرستارة ديگري در مركز مدار بيضيشكل قرارندارد و نقطههاي اوج و حضيض وجوددارند؟
دليل اين موضوع نيز آن است كه ‹شتاب گسترش› كيهان از ‹كشش گرانش› مركز حلزون كيهاني بيشتر است. اگر كيهانشناسان اندازههاي هريك از نقطههاي اوج و حضيض را نسبت به مجموع اندازههاي آنها، با توجه به زمان طيشدن(يك سال شمسي) محاسبهكنند، به معادلهاي خواهندرسيد كه ممكن است نتايج خوبي براي آنان بههمراه داشتهباشد.
در اين ميان پاسخ پرسشهاي احتمالاً زيادي ازجمله: ‹چرا برمبناي قانون دوم كپلر، سرعت مسير حركت سيارهها متغير است؟›، و نيز ‹چرا حركت رجعي براي سيارهها وجوددارد؟› روشنميشود.
اين موضوع نيز قابل بررسي است كه ممكن است زماني مدار حركت سيارهها بيضيشكل نبوده باشد، زيرا زماني بوده كه ‹شتاب گسترش› و ‹كشش گرانش› به اين صورت نبودهاند. اگر كيهانشناسان بتوانند آن زمان را مشاهدهكنند كه دستكم پنج ميليادسال نوري از ما بهدورند، درستي يا نادرستي اين موضوع را بازخواهندشناخت.
ياداوري چند نكته:
ـ اين وضع براي كهكشانهاي بيضيشكل نيز صدقميكند؛ زيرا اين كهكشانها ممكن است، به روشي كه يادشد، بر اثر گرانش كانون حلزون كيهاني از يك سو، و شتاب گسترش از سوي ديگر، چنين شكلي را يافتهباشند.
ـ در مورد سيارههاي كهكشان راهشيري و يا هركهكشان ديگري كه حلزونيشكل باشد، ممكن است بهجاي مركز حلزون كيهاني، سياهچالة كانون كهكشان را درنظربگيريم؛ ولي بايددانست، سياهچالة كانون كهكشان نيز، زير تاًثير كانون حلزون كيهاني(عرش) است.
ـ براي تصويركردن شكل حلزون كيهاني، شكل حلزوني كهكشان راه شيري را در نظر آوريد، سياهچالة بزرگ مركز آن را كانون حلزونكيهاني(عرش) تلقيكنيد؛ و بقية آن را كل كيهان با هفت لايه تصوركنيد.
اكنون شايسته است دربارة اين شكل انديشه و داوريكنيم و از خود بپرسيم: آيا شكل قرآني كيهان، بسيارمدرن نيست؟ و آنگاه پاسخمان مثبت است كه نگاهي بر شكلهايي كه نويسندگان علوم كيهاني براي منظورهاي مختلف در كتابهايشان از كيهان ميكشند؛ بيفكنيم.
شكلهاي چندين كتاب و چندين مقاله را ديدهام؛ و هنگاميكه با ‹شكل حلزوني› مقايسهشان ميكنم متوجهميشوم آنها از قافلة كيهانشناسي قرآني بسيار پرتاند؛ همانگونه كه از ديگر موضوعهاي كيهاني نيز از قرآن عقبترند.
ديري نخواهد پاييد كه شكل حلزوني كيهان حقيقت خود را بازخواهديافت و آنگاه، دانشمندان تصويرهاي پيشين خود از كيهان را دوباره از نظرميگذرانند، و به ياد نقشة پتولمي(بطلميوس) از عالم آن زمان خواهندافتاد؛ و تصورهاي پيشين خود از كيهان را به ريشخندخواهندگرفت.
در ميان اين تصويرها از مدل كيهاني، بهترينش از آن پروفسور هاوكينگ است كه در كتاب خود ‹جهان در پوست گردو› از آن يادكرده: ‹جهان گلابيشكل ما›. ‹گلابي›، شباهت زيادي به ناقوس كليسا دارد كه برخي كيهانشناسان بهتازگي(سال 1383) شكل كيهان را شبيه به ‹شيپور›، ‹قيف› و ‹ناقوس› دانستهاند؛ كه همة اينها تازه شكل ناقصي از ‹حلزون›اند. با اين حال بايد گفت اگر پروفسور هاوكينگ ميدانست شكل كيهان حلزوني است، يقيناً عنوان كتاب خود را بهجاي ‹جهان در پوست گردو›، ‹كيهان در لاك حلزون›(The cosmos in a snail shell) ميناميد.
براي حسن ختام، به نقل يك گفته پيرامون مدل كيهان ميپردازيم:
«فيزيكدانان ليست طويلي از مدلها را براي كيهان در حال انبساط پيشنهادكردهاند، ولي اغلب اين راهحلها، پايه و اساس كاملاً فيزيكي ندارند و براي سهولت كار، از يك سري ملاحظات و حذفيات رياضي نيز در آنها استفادهشده است».
«ادوارد راكي كولب، اخترفيزيكدان ‹شتابدهندة فرمي› ميگويد: پس از بررسي تمامي تئوريهاي موجود دربارة مبحث تورم و انبساط عالم، به اين نتيجه ميرسيم كه هنوز نظريهاي كامل در اين مورد در اختيارنداريم».